خریدار فردی
قصه در باب دختری به نام مورین ( کریستین استوارت ) است که پس از مرگ ناگهانی اخوی دوقلویش لوییس , در فرانسه می ماند تا به قولی که به وی داده بود وفا نماید . چه قولی؟ خب , مورین و لوییس با یکجور بیماری قلبی مادرزاد به عالم آمدهاند . بیماریای که به عهد دکترِ مورین هر لحظه امکان دارد به مرگشان باعث شود , البته هم زمان احتمال دارد هیچ حادثه بدی نیز نیافتد و آن ها بتوانند مانند آدمهای معمولی معاش نمایند . این یعنی مورین و لوییس از کودکی با ماهیت مرگ وسیع شدهاند . آنها در تمام لحظات زندگیشان مدام سنگینی سایهی فرشتهی مرگ را بر خویش شم میکردند . به معنای حقیقی و واقعی واژه و سوای هیچگونه شعاری اعتقاد داشتند که هر لحظه شاید لحظهی آخرشان باشد . این مسئله سبب ساز شده بود تا آنان با نیز قراری بگذارند . اینکه در صورتیکه یکیاز آنان مُرد , دیگری برای اخذ نشانهای از روحش از آن جهان حوصله نماید . اینطوری شخص مرده میتواند به دیگری اطمینان خیال و خاطر بدهد که هنوز روحش موجود است و خاطر شخص زنده نیز می تواند از ابهام مرگ شل شود و احتمال دارد با اطلاع از این که معاش بعد از مرگ موجود هست , با متانت بیشتری به ادامهی زندگیاش برگردد . ولی آنان نمیتوانند از این طرز وجود دنیای پس از مرگ را برای تمامی اثبات نمایند و یکی بزرگترین سوالهای بشری را پاسخ بدهند , ولی دستکم یک نفر تماما مطمئن می شود که ارواح وجود دارا هستند و وی هم بعداز مرگ به طور کامل نابود نخواهد شد و آخر و عاقبت نامعلومی انتظارش را نمیکشد . پس مورین درانتظار نشانهای از آن جهان از برادرش در پاریس میماند . ایام تحت عنوان خریدار فردی یک مُدل پر اسم و رسم و ثروتمند , از این دکان به آن فروشگاه میرود و جواهرات و لباسهای گران قیمت اورا میگیرد و بهش می رساند و شبها به تنهایی به خانهای که لوییس در آن مرده است رمز می زند و آنجا منتظر نشانهای از روح برادرش , با اتفاقاتی ماوراطبیعه روبهرو می گردد.
خریدار فردی
قصه در باب دختری به نام مورین ( کریستین استوارت ) است که پس از مرگ ناگهانی اخوی دوقلویش لوییس , در فرانسه می ماند تا به قولی که به وی داده بود وفا نماید . چه قولی؟ خب , مورین و لوییس با یکجور بیماری قلبی مادرزاد به عالم آمدهاند . بیماریای که به عهد دکترِ مورین هر لحظه امکان دارد به مرگشان باعث شود , البته هم زمان احتمال دارد هیچ حادثه بدی نیز نیافتد و آن ها بتوانند مانند آدمهای معمولی معاش نمایند . این یعنی مورین و لوییس از کودکی با ماهیت مرگ وسیع شدهاند . آنها در تمام لحظات زندگیشان مدام سنگینی سایهی فرشتهی مرگ را بر خویش شم میکردند . به معنای حقیقی و واقعی واژه و سوای هیچگونه شعاری اعتقاد داشتند که هر لحظه شاید لحظهی آخرشان باشد . این مسئله سبب ساز شده بود تا آنان با نیز قراری بگذارند . اینکه در صورتیکه یکیاز آنان مُرد , دیگری برای اخذ نشانهای از روحش از آن جهان حوصله نماید . اینطوری شخص مرده میتواند به دیگری اطمینان خیال و خاطر بدهد که هنوز روحش موجود است و خاطر شخص زنده نیز می تواند از ابهام مرگ شل شود و احتمال دارد با اطلاع از این که معاش بعد از مرگ موجود هست , با متانت بیشتری به ادامهی زندگیاش برگردد . ولی آنان نمیتوانند از این طرز وجود دنیای پس از مرگ را برای تمامی اثبات نمایند و یکی بزرگترین سوالهای بشری را پاسخ بدهند , ولی دستکم یک نفر تماما مطمئن می شود که ارواح وجود دارا هستند و وی هم بعداز مرگ به طور کامل نابود نخواهد شد و آخر و عاقبت نامعلومی انتظارش را نمیکشد . پس مورین درانتظار نشانهای از آن جهان از برادرش در پاریس میماند . ایام تحت عنوان خریدار فردی یک مُدل پر اسم و رسم و ثروتمند , از این دکان به آن فروشگاه میرود و جواهرات و لباسهای گران قیمت اورا میگیرد و بهش می رساند و شبها به تنهایی به خانهای که لوییس در آن مرده است رمز می زند و آنجا منتظر نشانهای از روح برادرش , با اتفاقاتی ماوراطبیعه روبهرو می گردد.
انتقاد فیلم Personal Shopper - خریدار فردی
یکی از اتفاقاتی که راجع به برخی فیلمها رمز ذوقام می آورد , هنگامی است که فیلمسازِ کاربلد و سینماشناسی میاید و یک فیلم عامهپسندتر در مقایسه با شغل های قبلیاش میسازد . فیلمی که در ژانر و چارچوب شناختهشدهتر و معمولتری قرار می گیرد و به موضوعی می پردازد که بههیچوجه نوآورانه وجود ندارد و از به عبارتی خلاصهقصهاش هزارجور سوال و معما در ذهنمان تولید نمیکند . در ازای نادر و بیش میتوانیم حدس بزنیم با چه دسته فیلمی سروکار داریم . زیرا احتمال دارد پیش از این نمونههایی از آن را دیدهایم . البته میدانید چرا ذوق وسلیقه میکنم؟ زیرا هنگامی چنین فیلمسازی سراغ یک مورد عامهپسندتر می رود , فیض این است که به طور معمول فیلمساز در زمین خودمان , شکستمان میدهد . صحیح در لحظهای که فکر میکنیم می دانیم در حالا تماشای چه مدل فیلمی هستیم , غافلگیرمان می کند . براین اساس به طور معمول از این فیلمها تحت عنوان مثالی بر این واقعیت به کار گیری می کنم که زمانی فیلمسازی کار خودش را بلد باشد , چیزی به نام کلیشههای حوصلهسربر نیست . آن فیلمساز خیر صرفا قادر است از آن کلیشهها برای متعجب کردن تماشاگر استعمال نماید , بلکه می تواند با تزریق نوآوریهای خودش , از دل آن ها رمانتیک نو خارج بکشد و اثری تماما غیرمنتظره اخلاق نماید . بدین ترتیب احتمالا در دید نخستین به حیث رسد که مشابه این فیلم را تا قبل از این دیدهایم , ولی یک دفعه به خودمان می آییم و می بینیم در قلمروی جدیدی قرار داریم که پیش از این نبودهایم . سود مخلوط غیرقابلوصفی از شناخت و بیگانگی است . هنگامی میبینید ژانر موردعلاقهتان به وسیله فیلمسازی هنرمند , انرژی و توان تازهای به خویش گرفته است و این حقیقتا لذتبخش است .
انتقاد فیلم Personal Shopper - خریدار فردی
یکی از اتفاقاتی که راجع به برخی فیلمها رمز ذوقام می آورد , هنگامی است که فیلمسازِ کاربلد و سینماشناسی میاید و یک فیلم عامهپسندتر در مقایسه با شغل های قبلیاش میسازد . فیلمی که در ژانر و چارچوب شناختهشدهتر و معمولتری قرار می گیرد و به موضوعی می پردازد که بههیچوجه نوآورانه وجود ندارد و از به عبارتی خلاصهقصهاش هزارجور سوال و معما در ذهنمان تولید نمیکند . در ازای نادر و بیش میتوانیم حدس بزنیم با چه دسته فیلمی سروکار داریم . زیرا احتمال دارد پیش از این نمونههایی از آن را دیدهایم . البته میدانید چرا ذوق وسلیقه میکنم؟ زیرا هنگامی چنین فیلمسازی سراغ یک مورد عامهپسندتر می رود , فیض این است که به طور معمول فیلمساز در زمین خودمان , شکستمان میدهد . صحیح در لحظهای که فکر میکنیم می دانیم در حالا تماشای چه مدل فیلمی هستیم , غافلگیرمان می کند . براین اساس به طور معمول از این فیلمها تحت عنوان مثالی بر این واقعیت به کار گیری می کنم که زمانی فیلمسازی کار خودش را بلد باشد , چیزی به نام کلیشههای حوصلهسربر نیست . آن فیلمساز خیر صرفا قادر است از آن کلیشهها برای متعجب کردن تماشاگر استعمال نماید , بلکه می تواند با تزریق نوآوریهای خودش , از دل آن ها رمانتیک نو خارج بکشد و اثری تماما غیرمنتظره اخلاق نماید . بدین ترتیب احتمالا در دید نخستین به حیث رسد که مشابه این فیلم را تا قبل از این دیدهایم , ولی یک دفعه به خودمان می آییم و می بینیم در قلمروی جدیدی قرار داریم که پیش از این نبودهایم . سود مخلوط غیرقابلوصفی از شناخت و بیگانگی است . هنگامی میبینید ژانر موردعلاقهتان به وسیله فیلمسازی هنرمند , انرژی و توان تازهای به خویش گرفته است و این حقیقتا لذتبخش است .
انتقاد فیلم Gold - طلا و جواهرات
کمپانی معدنکاری کنی در سالهای پس از مرگ پدرش در شرایط خیر چندان مطمئنی به رمز میبرد و در سراشیبی افتاده است و وی برنده نشده تا سرمایهگذاران را برای نقشههای جاهطلبانهاش راضی به امضای قرارداد نماید . کنی ولی یک شب خواب یک عملیات غولپیکرِ معدن طلا و جواهرات را در اندونزی میبیند و فردا صبح با فروختن طلا جواهرات و جواهراتِ کی ( برایس دالاس هاوارد ) , نامزدش راهی اندونزی میگردد تا آخری شانسش برای نجات کمپانی پدریاش را آزمون نماید . وی آنجا با مایکل آتا ( ادگار رامیرز ) , زمینشناس معروفی دیدار میکند که یکسری زمانی است کسی روی نقشههای جدیدش برای یافتن طلا جواهرات سرمایهگذاری نکرده است . البته کنی به وی عهد میدهد که وی میتواند با به کارگیری از نام و ترسیم وی , سرمایهی حتمی را برای شروع کار دسته نماید و نهایتا این همیاری به کشف بزرگترین مخزن طلای مورخ سبب میشود . یا این که دست کم اینطور به حیث میرسد .
عیب گیری فیلم Gold
حتما تا به امروز اصطلاحِ طعمهی اسکار» به گوشتان خورده است . این اصطلاح را به فیلمهایی نسبت میدهند که خودشان را برای موضوع اعتنا قرار به چنگ آوردن بوسیله آکادمی اسکار به آب و حریق میزنند . فیلمهایی که عملکرد مینمایند با داستانهای اشکآور و غمانگیزشان که غالبا در غایت به پیروزیهای اشکآورتری سبب میگردند یا این که با دست گذاشتن روی یک قصه و اتفاق افتاد دارای اسم و رسم حقیقی و واقعی خودشان را حیاتی و پیچیده جلوه بدهند . از آن جور فیلمهایی که به جای داشتن روایت عمیقی که با احساسات حقیقی و واقعی و لمسکردنی کاراکترهایش سروکار داشته باشند , بهطرز بدی سانتیمانتال می شوند . اما مدام میتوان فیلمی پیشپاافتاده را که قصد نهفته کردن نام و نشان جعلیاش و بازی کردن با احساسات تماشاگران را داراست تشخیص اعطا کرد . یکیاز این طعمههای اسکار که تمام این تعریفات دربارهاش درستی میکند طلا» , جدیدترین فیلم استیفن گان بعداز نسبتاً یک ده سال که از تولید پایانی فیلمش میگذرد است . فیلمی که خیر فقط راجع به یک رسوایی/رویداد بزرگِ حقیقی و واقعی در دههی ۹۰ است , بلکه به ماجرا آشنای سعی مردی برای سرمایه دار شدن که به پایین پا گذاشتن ارزشهای انسانی سبب میشود می پردازد و در مورد ماجرای تکراری هیولای کاپیتالیسم است .
از تمامی مهمتر فیلم دربرگیرنده یک کدام از به عبارتی بازیهای پرجنب و جوشی از ستارهی اصلیاش که متیو مککانهی خودمان تشریف دارااست میگردد . از آن نقشهایی که هنرپیشه می بایست برای مهیا شدن برای آن بدن به تغییر تحول فیزیکی سنگینی بدهد . احتمالا سران استودیوی واینستین تحت عنوان تهدیدکنندگان فیلم توقع داشتند تا خیر صرفا فیلمشان از روش پرداختن بهاین قضیه , نامزد شایسته ترین فیلم اسکار شود , بلکه متیو مککانهی نیز که پیش از این سابقهی غالب شدن مجسمهی اسکار با نقشی دگرگونشده را با باشگاه مشتریان دالاس» داراست , اینبار نیز قضیه دقت قرار بگیرد . البته در ظاهر خویش آن افرادی که چنین برنامهریزی های خوش آب و رنگی کرده بودند , بعداز دیدن نتیجهی آخری بهاین سود رسیدند کهاین فیلم شانسی برای قرار تصاحب کردن کنار شایسته ترین فیلمهای سال ۲۰۱۶ ندارد . به همین بهانه آن را در برهه زمانی فصل جوایز ۲۰۱۶ که فصلِ پادشاهی فیلمهای اسکاری به حساب می آید نمایش کردند . طبیعتا فیلم چشم نشد و تحت خروارها فیلمهای هیجانانگیزتر ناپدید شد . پاتریک ماسِت و جان زینمن فیلمنامهشان را براساس عاقبت شرکت بریکس به نگارش درآوردهاند . یک شرکت معدنکاری کانادایی که در آخرها قرن بیستم با کشف بزرگی روبهرو شد . به حیث میرسید آن ها بزرگترین معدنِ طلای مورخ را پیدا کردهاند . پس دیوید والش , موسس شرکت شخصی به اسم مایکل دیگوزمن را جذب کرد . زمینشناسی که تجربهی کاوش و کشف و رئیس چنین معدنهای ناشناختهای را برای دیگر کمپانیهای شبیه داشت , البته در آن زمان در موقعیت بدی به راز میبرد . بعداز کشف پهناور آنان بود که بریکس با بعضا از کلهگندهترین شرکتها و افراد فعال در حوزهی معدنکاری ایالات متحده قرارداد امضا کرد . قراردادهایی که به میلیونر شدن آن ها میانجامید . البته بعدا معین شد که مایکل دیگوزمن انگیزه پنهان دیگری در راز داشته است .
عیب گیری فیلم Gold
حتما تا به امروز اصطلاحِ طعمهی اسکار» به گوشتان خورده است . این اصطلاح را به فیلمهایی نسبت میدهند که خودشان را برای موضوع اعتنا قرار به چنگ آوردن بوسیله آکادمی اسکار به آب و حریق میزنند . فیلمهایی که عملکرد مینمایند با داستانهای اشکآور و غمانگیزشان که غالبا در غایت به پیروزیهای اشکآورتری سبب میگردند یا این که با دست گذاشتن روی یک قصه و اتفاق افتاد دارای اسم و رسم حقیقی و واقعی خودشان را حیاتی و پیچیده جلوه بدهند . از آن جور فیلمهایی که به جای داشتن روایت عمیقی که با احساسات حقیقی و واقعی و لمسکردنی کاراکترهایش سروکار داشته باشند , بهطرز بدی سانتیمانتال می شوند . اما مدام میتوان فیلمی پیشپاافتاده را که قصد نهفته کردن نام و نشان جعلیاش و بازی کردن با احساسات تماشاگران را داراست تشخیص اعطا کرد . یکیاز این طعمههای اسکار که تمام این تعریفات دربارهاش درستی میکند طلا» , جدیدترین فیلم استیفن گان بعداز نسبتاً یک ده سال که از تولید پایانی فیلمش میگذرد است . فیلمی که خیر فقط راجع به یک رسوایی/رویداد بزرگِ حقیقی و واقعی در دههی ۹۰ است , بلکه به ماجرا آشنای سعی مردی برای سرمایه دار شدن که به پایین پا گذاشتن ارزشهای انسانی سبب میشود می پردازد و در مورد ماجرای تکراری هیولای کاپیتالیسم است .
از تمامی مهمتر فیلم دربرگیرنده یک کدام از به عبارتی بازیهای پرجنب و جوشی از ستارهی اصلیاش که متیو مککانهی خودمان تشریف دارااست میگردد . از آن نقشهایی که هنرپیشه می بایست برای مهیا شدن برای آن بدن به تغییر تحول فیزیکی سنگینی بدهد . احتمالا سران استودیوی واینستین تحت عنوان تهدیدکنندگان فیلم توقع داشتند تا خیر صرفا فیلمشان از روش پرداختن بهاین قضیه , نامزد شایسته ترین فیلم اسکار شود , بلکه متیو مککانهی نیز که پیش از این سابقهی غالب شدن مجسمهی اسکار با نقشی دگرگونشده را با باشگاه مشتریان دالاس» داراست , اینبار نیز قضیه دقت قرار بگیرد . البته در ظاهر خویش آن افرادی که چنین برنامهریزی های خوش آب و رنگی کرده بودند , بعداز دیدن نتیجهی آخری بهاین سود رسیدند کهاین فیلم شانسی برای قرار تصاحب کردن کنار شایسته ترین فیلمهای سال ۲۰۱۶ ندارد . به همین بهانه آن را در برهه زمانی فصل جوایز ۲۰۱۶ که فصلِ پادشاهی فیلمهای اسکاری به حساب می آید نمایش کردند . طبیعتا فیلم چشم نشد و تحت خروارها فیلمهای هیجانانگیزتر ناپدید شد . پاتریک ماسِت و جان زینمن فیلمنامهشان را براساس عاقبت شرکت بریکس به نگارش درآوردهاند . یک شرکت معدنکاری کانادایی که در آخرها قرن بیستم با کشف بزرگی روبهرو شد . به حیث میرسید آن ها بزرگترین معدنِ طلای مورخ را پیدا کردهاند . پس دیوید والش , موسس شرکت شخصی به اسم مایکل دیگوزمن را جذب کرد . زمینشناسی که تجربهی کاوش و کشف و رئیس چنین معدنهای ناشناختهای را برای دیگر کمپانیهای شبیه داشت , البته در آن زمان در موقعیت بدی به راز میبرد . بعداز کشف پهناور آنان بود که بریکس با بعضا از کلهگندهترین شرکتها و افراد فعال در حوزهی معدنکاری ایالات متحده قرارداد امضا کرد . قراردادهایی که به میلیونر شدن آن ها میانجامید . البته بعدا معین شد که مایکل دیگوزمن انگیزه پنهان دیگری در راز داشته است .
عیب گیری فیلم افراد نهفته چند هفته پس از پایان سال 2016 که مطبوعات آنلاین جهان دست به نشر فهرستهایی از موفقترین فیلمهای سال از نظر دلارهایی که برای تهیهکنندگانشان ایجاد کرده بودند زدند , یک کدام از آنان خیر یک فیلم ابرقهرمانی بود , خیر انیمیشنی با حیوان ها سخنگو و خیر دنبالهای از یک تیم تعدادی صد میلیون دلاری , بلکه یک کمدی/درام تاریخی جمعوجورِ 25 میلیون دلاری به نام Hidden Figures اشخاص پنهان» بود که به روایت حقیقی البته ناگفتهی سه ریاضیدان زن سیاهپوست در دوران پیکار سرد و رقابت فضایی امریکا و شوروی در اداره ناسا میپرداخت که نقش دوچندان پررنگی در ارسال کردن اولی فضانورد این میهن به مدار زمین بازی کرده بودند . آری , در اصل فیلمهایی که مهر براساس روایت واقعی» بر روی آن ها می خورد , خیلی بوسیله تماشاگران کژوآل سینما مورد اعتنا قرار میگیرند , به این دلیل که غالبا سیمپیچی کم عقل همهی ما آدمها طوری است که فکرمی کنیم مطمئنا با داستانی که براساس حقیقت باشد خوب تر رابطه برقرار خواهیم کرد . ادله موفقیت اشخاص پنهان» البته خیلی بیشتر از حرفهاست . فیلم گرچه با وجود نامزدیهای متعددش در اسکار 2017 از جمله شایسته ترین فیلم دست خالی از مراسم بیرون شد , البته اشخاص پنهان» به عهدوپیمان تحلیلگران برای موفقیت نیازی به مجسمهی طلایی و از اینجور چیزها نداشت . موفقیت فیلم درین است که با کسب 168 میلیون دلار در گیشهی خانگی , خیر صرفا از مجموع فروش فیلمی مانند افراد ایکس : آپوکالیپس» گذشت , بلکه بیشتر از سایر نامزدهای اسکار فروخت ; چه بسا بیشتر از لا لا به لا لند» و مهتاب» که چپ و راست اسکارهای شب مراسم را قاپیدند . اشخاص پنهان» ولی خیر به اندازهی مهتاب» عمیق و غافلگیرکننده است و خیر به اندازهی لا لابهلا لند» زندهکنندهی یک دوران از دست رفته . اشخاص پنهان» کمدی بی آلایش و سرراست و بیمدعایی است که فاقد هرگونه غافلگیری و شگفتی خاصی است .
عیب گیری فیلم افراد نهفته چند هفته پس از پایان سال 2016 که مطبوعات آنلاین جهان دست به نشر فهرستهایی از موفقترین فیلمهای سال از نظر دلارهایی که برای تهیهکنندگانشان ایجاد کرده بودند زدند , یک کدام از آنان خیر یک فیلم ابرقهرمانی بود , خیر انیمیشنی با حیوان ها سخنگو و خیر دنبالهای از یک تیم تعدادی صد میلیون دلاری , بلکه یک کمدی/درام تاریخی جمعوجورِ 25 میلیون دلاری به نام Hidden Figures اشخاص پنهان» بود که به روایت حقیقی البته ناگفتهی سه ریاضیدان زن سیاهپوست در دوران پیکار سرد و رقابت فضایی امریکا و شوروی در اداره ناسا میپرداخت که نقش دوچندان پررنگی در ارسال کردن اولی فضانورد این میهن به مدار زمین بازی کرده بودند . آری , در اصل فیلمهایی که مهر براساس روایت واقعی» بر روی آن ها می خورد , خیلی بوسیله تماشاگران کژوآل سینما مورد اعتنا قرار میگیرند , به این دلیل که غالبا سیمپیچی کم عقل همهی ما آدمها طوری است که فکرمی کنیم مطمئنا با داستانی که براساس حقیقت باشد خوب تر رابطه برقرار خواهیم کرد . ادله موفقیت اشخاص پنهان» البته خیلی بیشتر از حرفهاست . فیلم گرچه با وجود نامزدیهای متعددش در اسکار 2017 از جمله شایسته ترین فیلم دست خالی از مراسم بیرون شد , البته اشخاص پنهان» به عهدوپیمان تحلیلگران برای موفقیت نیازی به مجسمهی طلایی و از اینجور چیزها نداشت . موفقیت فیلم درین است که با کسب 168 میلیون دلار در گیشهی خانگی , خیر صرفا از مجموع فروش فیلمی مانند افراد ایکس : آپوکالیپس» گذشت , بلکه بیشتر از سایر نامزدهای اسکار فروخت ; چه بسا بیشتر از لا لا به لا لند» و مهتاب» که چپ و راست اسکارهای شب مراسم را قاپیدند . اشخاص پنهان» ولی خیر به اندازهی مهتاب» عمیق و غافلگیرکننده است و خیر به اندازهی لا لابهلا لند» زندهکنندهی یک دوران از دست رفته . اشخاص پنهان» کمدی بی آلایش و سرراست و بیمدعایی است که فاقد هرگونه غافلگیری و شگفتی خاصی است .
درباره این سایت